چند تا اصطلاح با time بلدی؟
امروزه هر زبان آموزی از اهمیت یادگیری اصطلاحات انگلیسی به خوبی آگاه است. اگرچه بالا بردن سطح لغات و تقویت گرامر در زبان انگلیسی برای پیشرفت در زبان آموزی مهم است اما کافی نیست. استفاده از اصطلاح بین انگلیسی زبانان بسیار رایج است و در فیلم ها و سریال ها به وفور به کار برده می شوند. بنابراین فهمیدن بسیاری از صحبت های آنها بستگی به اندازهی آشنایی و آگاهی شما از اصطلاحات دارد. اگر می خواهید همانند یک نیتیو صحبت کنید و اسپیکینگ خود را از حالت کسل کننده و تکراری درآورید، یادگیری آنها را جدی بگیرید و آنقدر در موقعیت های مناسبشان استفاده کنید تا به خوبی ملکه ذهنتان شوند.
با در نظر گرفتن این اهمیت، در این مقاله تعدادی از رایج ترین اصطلاحاتی که در آن لغت time به کار رفته است را فراهم آورده ایم. با عنوان مثال، یاد میگیرید جمله ای مانند همه چی به وقتش به انگلیسی چه میشود. با توجه به معانی و مفهوم آنها و موقعیت هایی که در مثالها مشخص است، کاربرد آنها را به خوبی به خاطر بسپارید.
time flies(the hours/the days fly)
این اصطلاح اشاره به گذر سریع زمان دارد.
?A: Is it midnight already
هنوز هیچی نشده نیمه شب شد؟
!B: Well, you know what they say – time flies when you’re having fun
خب می دونید که آنها چه می گویند. وقتی خوش می گذرد و سرگرم هستید، زمان زود میگذرد.
*گاهی با حرف اضافه by نیز همراه می شود.
time flies by
.There are so many diversions here that the time flies by on wings
اینجا سرگرمی ها انقدر زیاد است که زمان خیلی سریع میگذرد.
there’s no time to lose
برای اشاره به این که باید کاری که مدنظرست را سریع انجام داد چون وقت کافی برای از دست دادن وجود ندارد.
.He could be here any second, so there’s no time to lose
اون هر لحظه ممکن است اینجا باشد، بنابراین زمانی برای از دست دادن وجود ندارد.
for the time being
برای صحبت در مورد مدت کوتاهی از هم اکنون، اما نه برای همیشه.
.Now, for the time being, she is living with her father in Tehran
در حال حاضر او برای مدت کوتاهی با پدرش در تهران زندگی می کند.
take your time
دو معنی متفاوت دارد:
معنی اول: زمانی که کاری را بدون عجله و با دقت و حوصله انجام می دهید. در این حالت می توانید از الگوهای زیر کمک بگیرید.
take your time doing something
.Marie took her time cutting my hair and did it really well
ماری با حوصله موهایم را کوتاه کرد و این کار را خیلی خوب انجام داد.
take your time over
.He had planned to take his time over the journey
او برنامه ریزی کرده است که برای سفرش وقت بگذارد.
پس یکی از معادلهای وقت گذاشتن به انگلیسی، همین عبارت است.
معنی دوم: وقتی کاری را آهسته تر از معمول انجام می دهید طوری که چندان عاقلانه به نظر نمی رسد.
.You’re taking your time with the lab tests. We need the results now
بی اندازه برای تست های آزمایشگاهی وقت می گذارید. اکنون به نتایج نیاز داریم.
ahead of/behind time
وقتی در انجام کاری از نظر زمانی جلو یا عقب هستید یا چیزی زودتر یا دیرتر از موعد مقرر اتفاق می افتد.
.Prepare what you plan to say in the meeting ahead of time
آنچه را که قصد دارید در جلسه بگویید از قبل آماده کنید.
.The train left twenty minutes behind time
قطار بیست دقیقه دیرتر رفت.
it’s about time
Or
it’s high time
وقتی تأکید دارید کاری باید زودتر انجام شود یا باید تا به حال انجام می شد، می توانید از این اصطلاح استفاده کنید.
.It’s about time our team won
دیگر وقتش شده بود که تیم ما ببرد.
.It’s high time we had a party
وقتش بود مهمانی می گرفتیم.
only-time will tell
زمانی که بخواهیم بگوییم فقط با گذشت زمان و در آینده می توان فهمید چیزی درست است یا نه.
.Only time will tell if the treatment has been successful
فقط زمان مشخص می کند که درمان موفقیت آمیز بوده یا نه.
.Only time will tell if this agreement will bring a lasting peace
فقط زمان نشان خواهد داد که این توافقنامه صلح ابدی به ارمغان خواهد آورد یا نه.
race/work/battle against time
به معنی تلاش برای به دست آوردن چیزی یا به پایان رساندن کاری، حتی اگر زمان کمی برای آن وجود داشته باشد.
.Mark was racing against time to complete the work by Friday
مارک تلاش کرد با وجود زمان کم، تا جمعه کار را کامل کند.
time is money
یعنی اتلاف وقت یا به تأخیر انداختن چیزی هزینه دارد.
.That would be a waste of their time, and time is money
این می تونه اتلاف وقت باشه، و وقت طلاست.
time is on your side
برای اشاره به این که کسی به اندازه کافی جوان هست و زمان کافی دارد که برای انجام کاری یا افتادن اتفاقی مدتی صبر کند.
.When you begin identifying challenges at a relatively early age, time is on your side
وقتی شناسایی چالش ها را در سنین نسبتاً پایین شروع می کنید، زمان به نفع شما پیش می رود.
all in good time
اگر به دنبال معادلی برای جمله هر چیزی به وقتش به انگلیسی یا به وقتش به انگلیسی هستید، این عبارت کاربردی را استفاده کنید.
.A: I’d love to see it
مایلم آن را ببینم.
.B: All in good time
هر چیزی به وقت خودش.
have a lot of/no time for somebody/something
این اصطلاح به این معنی است که اگر برای کسی وقت بگذارید یعنی او را دوست دارید و تحسینش می کنید، در غیر این صورت یعنی اهمیتی برایتان ندارد. در واقع می تواند معادل like/don’t like باشد.
.He has no time for people who talk too much
او برای افرادی که بیش از حد صحبت می کنند ارزش قائل نمی شود.
there’s no time like the present
برای بیان اینکه الان بهترین زمان برای انجام کاری است.
?A: When do you want to meet
میخواهی کی همدیگر را ملاقات کنیم؟
.B: Well, there’s no time like the present
خب، هیچ زمانی بهتر از زمان حال نیست.
have time on your hands
این اصطلاح به این معنی است که وقت آزاد زیادی دارید اما کار خاصی برای انجام دادن وجود ندارد.
.Now the children have left home, she has too much time on her hands
حالا که بچه ها خانه را ترک کرده اند، کلی زمان اضافی دارد.
be out of time
در برنامه های تلویزیونی یا رادیویی برای اشاره به اینکه دیگر زمانی برای ادامه برنامه وجود ندارد، استفاده می شود.
.We’re out of time
وقتمان تمام شده است.
from time to time
معادل sometimes است.
.These food safety scares happen from time to time
این ترس از ایمنی مواد غذایی هرازگاهی اتفاق می افتد.
time after time/time and time again
کاری که اغلب و در طول یک دوره ی زمانی طولانی اتفاق می افتد.
.The police were catching the kids stealing time after time
پلیس بچه هایی را که هرچند وقت یکبار دزدی می کردند را دستگیر می کرد.
nine times out of ten/99 times out of 100
برای بیان اینکه چیزی تقریباً درست است یا وقوع اتفاقی تقریباً ممکن است.
.Nine times out of ten she’s right
تقریباً حق با اوست
move/change/keep up with the times
یعنی همزمان با تغییر چیزی در جامعه، شغل و… شما هم تغییر کنین.
.We’ve got to move with the times
باید با زمان پیش برویم.
In the nick of time
یعنی به موقع جایی رسیدن یا کاری را به موقع انجام دادن قبل از اینکه دیر شود.
My team scored in the nick of time. The game was in the last few seconds.
تیم من به موقع گل زد. بازی در چند ثانیه آخر بود.
turn back the hands of time
برگشتن به گذشته/ زمان را به عقب برگرداندن
If I could turn back the hands of time, I wouldn’t have done what I did.
اگر می توانستم زمان را به عقب برگردانم کاری را که کردم را انجام نمی دادم.
make time
برای چیزی وقت گذاشتن/ وقت خود را برای انجام کاری خالی کردن
I know that you are busy, but you will have to make time to attend the meeting.
می دانم که سرت شلوغ است، اما باید برای شرکت در جلسه وقت بگذارید.
همچنین گاهی در محاوره از عباراتی مانند وقت مطالعه یا کافی تایم به انگلیسی استفاده میشود. در چنین حالتی میتوانیم از
Coffee time / reading time
استفاده کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.